خواندنی

يه روز يه تركه با يه لره با يه قزوينيه با يه تهرونيه با يه رشتيه با يه خارجيه با يه اصفهانيه با من تصميم گرفتيم تو رو بذاريم سره كار كه گذاشتيم

یه آبادانیه با یه فرانسویه راه می رفتن، فرانسویه می گه: ما ایفل رو ۱ ماهه ساختیم، فلان جا رو ۲ ماهه، خلاصه، هی گفت و گفت تا این که آبادانیه چشمش به برج آزادی افتاد، یهو گفت: ای بابا، این که الان اینجا نبود!!

دو تا دروغگو داشتن از کنار یک کوه رد می شدن یکی به دیگری گفت: اون مورچه را می بینی که بالای اون کوهه؟ اون یکی هم گفت: کدوم یکی را می گی؟ اون یکی را گه چشمش بازه یا اون یکی که چشاش بسته است

اصفهانيه داشت خيار پوست ميكند هي مي گفت ياحضرت عباس توش موز باشه

مرغه با خروسه یره دمه مغازه و میگن دوتا تخم مرغ بدین.مغازه دار میگه شما واسه چی خودت تخم نمیزاری؟مرغه میگه ما هنوز تو دوران عقدیم!!

حیف نون با خرش میره قاچاق.نزدیک پاسگاه که میشن خره شروع میکنه به عر عر کردن.حیف نون میگه به جانه مادرم میدونستم جاسوسی هستی!!!

دیروز کلی انتظار کشیدم نیومدی.امروز التماس کردم نیومدی.میترسم فردا چشمامو پر از اشک کنی و باز نیای!چه بد دردیه یبوست...